از
وقتی شدیدا به توجه نیاز دارم، گاهی مورد بی اعتنایی قرار می گیرم.
این شخص اغلب به من توجه ندارد.
این شخص معمولا از آنچه احساس می کنم، شواهدی به دست نمی آورد.
من سعی خودم را می کنم، ولی در کسب حمایت اجتماعی که در این رابطه نیاز دارم، موفق نیستم.
فکر میکنم این شخص باید بداند من چه نیازی دارم، بدون اینکه آن را به زبان بیاورم.
من اغلب با این شخص در گفت و گویی با معنا، دچار مشکل هستم.
من در نزدیک شدن عاطفی با این شخص دردسر دارم.
اگر این شخص آن چه را که من نیاز دارم، درک نکند.
اغلب این شخص گرفتار از آن است که بتواند در دسترس من باشد.
برای این شخص سخت است که بگوید من چه چیزی احتیاج دارم یا چیزی از او میخواهم.
این شخص اغلب به من توجه ای ندارد ولی خودش کانون توجه است.
اغلب احساس میکنم این شخص مرا کنار می گذارد.
در این رابطه به نیازهای من بی توجهی می شود
وقتی توجه ای که لازم دارم از این شخص به دست نمیاورم، عصبانی میشوم.
وقتی احساس میکنم این شخص تحقیرم میکند ، ان را به هر طریقی شده به او میفهمانم.
تحمل من در بی اعتنایی کردن این شخص زیاد است، ولی بعد کاسه ی صبرم لبریز میشود.
من اعتقاد دارم آن چه را که لازم دارم باید با قدرت و توضیح دادن از او بخواهم.
این شخص اغلب صدای مرا درمیآورد.
خیلی نا امید میشوم چون هر نیازی که دارم، باید از این شخص تقاضا کنم.
عصبانی میشوم، چون حمایت عاطفیای که به آن نیازمند هستم از این شخص به دست نمیآورم.
اغلب از اینکه این شخص طرف مرا نگاه نمیدارد، بدخلق میشوم.
باید به این شخص اطلاع دهم که در انجام دادن کار گروهی خوب نیست.
به نظر میرسد نمیتوانم به این شخص نزدیک شوم.
در وادار کردن این شخص که به حرف من گوش بسپرد مشکل دارم.
در وادار کردن این که با من حرف بزند، مشکل دارم.
در وادار کردن این شخص که به من اعتماد کند، مشکل دارم.
برای من سخت است این شخص را وادار کنم، با من رو راست باشد.
این شخص احساسات حقیقیش را با من درمیان نمیگذارد.