3 راه حفظ انگیزه در مسیر تلاش برای رسیدن به رویاهامون
وقتی رویاها رنگ واقعیت نمیگیرن میتونن همهچیز رو به هم بریزن، طوری که ممکنه نسبت به دنبالکردن اونها دلسرد بشین. بااینحال، رویاها قدرت این رو دارن که فراتر از خواستهها و مرزهای فکری ما حرکت کنن. هدف اونها کمک به بهتر کردن دنیای اطراف ماست. دل آدمی واقعاً بی ثباته. تصور کنین اگه ذهنهای بزرگ زمانی که «حوصله نداشتن» متوقف میشدن، چه چیزهای شگفتانگیزی هرگز اتفاق نمیافتادن.
این طبیعت انسانه، من مطمئنم زمانی که والت دیزنی به مشکلات مالی برخورد روزهای سختی رو پشت سر گذاشت و چیزی نمونده بود که تسلیم بشه؛ اما این کار رو نکرد و به راهش ادامه داد. چرا؟ چون رویای اون بهمراتب فراتر از خودش بود.
3 راه برای ادامه تلاش زمانی که رویاهامون محقق نمیشن:
-
چرایی رویاهاتون رو بهخاطر بسپارین!
هدف از رویاها فقط شاد کردن ما نیست. مثلاً ترانهسرا بودن بهخودیخود باعث خوشحالی و رضایت من (ایجی داک، نویسنده مقاله) نمیشه. تصور کنین اگه حرفۀ من نوشتن ترانههایی بود که هیچکس بهشون گوش نمیداد، خب، این هیچ احساس خوشبختی یا رضایتی حداقل برای من به وجود نمیآورد. من ترانههایی رو مینویسم که گوشدادن بهشون اثر درمانی داره. شفا بخشیدن و کمک به دیگران بخشی از رویای منه که همیشه زنده نگهش داشتم. این کار به من هدفی در این دنیا میده که بسیار فراتر از من و مهارتهای منه.
به شخصیت ابنزر اسکروج از کتاب «سرود کریسمس» چارلز دیکنز فکر کنین. هدف اسکروج خسیس در زندگی داشتن پول زیاد بود. او برای رسیدن به رویایش از هرگونه احساسات و عواطفی دوری میکرد. در نتیجه به پیرمردی تنها، سرد و بداخلاق تبدیل شده بود. من قصد ندارم کل داستان رو تعریف کنم، احتمالاً بیشترتون این داستان رو شنیدین. آخر داستان، اسکروج متوجه میشه اون چیزی که براش رضایت و خوشبختی به ارمغان میآره، روابط اجتماعی و سخاوتمندیه.
«چرای» رویای شما چیست؟ رویای شما قراره چه تأثیری روی زندگی اطرافیانتون بذاره؟ از خودت بگذر، همونطور که میگن: «خودت بزرگترین مانع برای رسیدن به رویاهات هستی».
-
عینک خوشبینی رو بردارین.
احتمالاً میدونین چی میخوام بگم. رسیدن به آرزوهایی مثل «میخوام موفق و معروف بشم» و «مشهور، ثروتمند و غیره میشم.» خیلی واقعبینانه نیست.
رویای شما اونجوری که تصور میکنین نیست.
رویاها آسیبپذیر هستن. ما ساعتهای زیادی وقت صرف تصوراتمون میکنیم که رویای ما چطوریه و چگونه بهش میرسیم؛ اما در واقعیت و بر اساس تجربه شخصی خود من، رویاها هرگز دقیقاً اونطور که تصور میکردیم به واقعیت تبدیل نمیشدن. چرا؟ ما بین افراد و تحت شرایطی زندگی میکنیم که هیچ کنترلی روی اونها نداریم. اینجا همون جاییه که چرایی رویاهامون اثر مثبت خودش رو نشون میده. این که کاری انجام میدین از نیت قلبی شما ناشی بشه و دقیقا همون چیزی باشه که میخواین، خیلی زیباست. همین که در این دنیا چیزی از ادم باقی بمونه که هیچوقت ارزشش رو از دست نمیده میتونه از خواسته هامون هم فراتر بره، پس برای رویاهاتون حدومرز نذارین. بذارین با یه مثال موضوع رو براتون جا بندازم:
بهعنوان یک خواننده و ترانهسرا، ایده رایجی که برای معروف شدن در این حرفه وجود داره اینه که یک آهنگ و آلبوم موفق داشته باشیم یا در استادیوم مدیسون اسکوئر گاردن جلوی جمعیت زیادی که بلیت کنسرتمون رو تهیه کردن اجرا کنیم. بهتره اینجوری بگم که برای رسیدن به رویاهامون با تلاش خستگیناپذیری هر کاری لازم باشه انجام میدیم. من یک آلبوم منتشر میکنم؛ یه تور سراسری داخل کشور برگزار میکنم، طرفداران زیادی جمع میکنم، یکی از آهنگهام رو مدام از رادیو پخش میکنم و غیره. در طول مسیر، تعریفهایی میشنوم که این آهنگ چه تأثیری روی افرادی که اون رو شنیدن گذاشته. داستانهایی که میگن این آهنگ شفا، تشویق و امید به همراه داره.
در ادامه اگه هرگز به این حد نرسم چی میشه؟ اگه شرایطی پیش بیاد که هیچ تور کنسرت نداشته باشم چی؟ اگه همه چیز از هم بپاشه چی؟ یعنی تا آخر عمرم باید در کافهها و کلوبها بخونم؟ اگه رویای من تا سال آینده اتفاق نیفته چی میشه؟ تا دو سال بعد چطور؟ آیا این واقعیت رو تغییر میده که ترانه من به آروم کردن یک دامپزشک خسته یا یک سرباز افسرده ویتنام کمک کرده؟ یا آهنگم چطور به یه نویسنده برای ادامه کارش کمک کرده؟ یا اینکه چطوری آهنگم شروع به تغییر دادن نحوۀ نگرش سربازان و خانوادههاشون کرده؟
همه چیز دربارۀ ذهن و دیدگاه شما نسبت به موفقیته، اگه رویاهاتون رو فقط در ذهنتون نگه دارین هیچوقت محقق نمیشن. در مورد من، ازآنجاکه «چرا» و نیت درونیام کمک به مردمه، داستانهای بالا نسخه موفقیت من هستن. این چیزیه که به من قدرت میده دنبال رویاهام برم و جا نزنم.
-
رویای خود را به شغل دلخواهتون تبدیل کنین.
منظورم این نیست که وقتی روی رویاهاتون کار میکنین، شغلتون رو ترک کنین و درآمدی نداشته باشین. این یه مقاله کاملاً متفاوته. موضوع صحبت من اینه که با رویاتون مثل شغلتون برخورد کنین. مثلاً، اگه سخنرانی شما در محل کار موفقیتآمیز نباشه آیا اونجا رو ترک میکنین و روز بعد سرِ کار حاضر نمیشین؟ معلومه که نه! شما برای گذران زندگی و امرارمعاش باید سرِ کار برین پس چرا با اولین نشانه شکست، رویاتون رو بیخیال میشین؟
فکر کنین رویای شما همان شغل شماست؛ بنابراین، برنامهریزی کنین، هر روز حاضر باشین و خودی نشون بدین و متوجه باشین که ممکنه رسیدن به رویا و موفقیت در اونها کمی زمانبر باشه. من ترانهسرایان زیادی رو میشناسم که صدها ترانه قبل از نوشتن یک ترانه موفق نوشتن. بااینحال، اگه اولین قدم رو بر نمیداشتن، تعهد نمیدادن و 100 آهنگ روی کاغذ نمیآوردن، هرگز به جایگاه مطلوب نمیرسیدن.
رویاها همینجوری اتفاق نمیافتن. پس آستینها رو بالا بزن!
به تلاش برای رسیدن به رویاهاتون ادامه بدین چون بعداً از این پشتکارت لذت میبری. دراینرابطه پیشنهاد میکنم کتاب «هنر جنگ در کارآفرینی» نوشته استیون پرسفیلد رو مطالعه کنین. این کتاب بهترین منبع در مسیر تحقق رؤیاهام بود.
این چیزیه که اتفاق میافته: هر هدفی تعیین کردم بهش رسیدم، هرگز در پایان با خودم فکر نمیکنم: «آهای پسر، ببین چی کار کردی». باور کنین یا نه من بیشتر غرق در افکار سفری بودم که باید برای رسیدن به رویا و هدفی که در سر داشتم طی میکردم، حالا چه خوب پیش میرفت، چه بد.
چیزهای غیرمنتظرهای برایم پیش میاومد که تحسینشون میکردم و میخندیدم. به موانع سر راه لبخند میزدم و از شخصیتی که ساخته بودم لذت میبردم، شخصیتی که در گذر از این پروسه به اون تبدیل شده بودم. در نهایت، بهترین چیز دربارۀ رویاها و اهداف، رسیدن به اونها نیست، بلکه سفریه که برای رسیدن به اونها طی میکنین؛ بنابراین، هرگز فراموش نکنین که رویای شما بیدلیل در قلبتون نمیشینه. تو ساخته شدی تا روی این دنیا تأثیر بذاری.
در مسیر رسیدن به رویاهاتون ثابتقدم و استوار بمونین: برنامهریزی کن، از سختی گذر کن و متوجه باش که وقتی اوضاع بر وفق مرادت پیش نمیره، ممکنه اتفاقات بهتر و بزرگتری رخ بده.
از سفرت لذت ببر، هرگز تسلیم نشو و به راهت ادامه بده.
دیدگاه خود را ثبت نمایید.