چرا شناخت تیپ شخصیتی، برای رشد ذهنی بسیار مهم است؟
پرورش «رشد ذهنی» برای موفقیت، هم برای افراد و هم برای سازمانها ضروری است.
اگر فکر می کنید توانایی های شما ذاتی هستند و نمی توان آنها را به طور قابل توجهی بهبود بخشید، ذهنیت شما ممکن است به عنوان "ثابت" توصیف شود.
بیشتر بخوانید: مهارتهای رشد فردی ذاتی است یا اکتسابی؟
شما تمایل دارید شکست را با فقدان استعداد یا تناسب ضعیف و غیره توضیح دهید (که خفه کننده است و فضای کمی برای رشد باقی می گذارد). در حالی که اذعان به اینکه چیزی به نام استعداد وجود دارد، یک دیدگاه سالمتر مستلزم اذعان به این است که بهبود زندگی تقریباً همیشه مستلزم سازگاری، یادگیری مهارتهای جدید و عموماً انعطافپذیر ماندن است.
بیشتربخوانید: 13 راه برای کشف و شناسایی استعداد ها
روانشناس کارول دوک در کتاب خود، ذهنیت: روانشناسی جدید موفقیت، با مفهوم «رشد ذهنی» بر این ایده میپردازد. طرز رشد فکر زمانی است که باور داشته باشید می توانید تقریباً هر توانایی را با تلاش کافی به دست آورید. با ذهنیت رشد، احتمال بیشتری وجود دارد که آستین ها را بالا بزنید و در مواجهه با چالش ها و شکست ها جلو بروید و به موفقیت برسید.
خودآگاهی معیاری برای ذهنیت رشد است.
شما نمی توانید بدون درک معیار از وضعیت فعلی خود رشد کنید. به هر حال، به همین دلیل است که شرکت ها شاخص های کلیدی عملکرد را ایجاد می کنند.
بیشتر بخوانید: 6 دلیل که چرا شناخت تیپ شخصیتی می تواند زندگی شما را تغییر دهد.
در سطح فردی، مستلزم خودآگاهی است. تیپ شخصیتی، همانطور که در چارچوب ارزیابی مایرز-بریگز نوع شاخص (MBTI) بررسی میشود، یکی از سریعترین و قدرتمندترین راهها برای به دست آوردن خودآگاهی است و به شما کمک میکند تا دید بهتری نسبت به اینکه چه کسی هستید به دست آورید. خود طبیعی این کار را با بررسی ترجیحات شخصیتی در چهار بعد کلیدی انجام می دهد:
- درونگرایی/برونگرایی: آیا ما تمایل داریم که توجه را به دنیای بیرونی افراد و فعالیتها (برونگرایی) یا دنیای درونی افکار و احساسات (درونگرایی) متمرکز کنیم؟
- حس/شهود: آیا اولین غریزه ما برای اعتماد به اطلاعات جمع آوری شده از طریق حواس پنج گانه (حس) یا تمرکز انتزاعی تر بر الگوها و احتمالات (شهود) است؟
- تفکر/احساس: آیا تمایل طبیعی ما برای استوار کردن تصمیماتمان بر اساس منطق عینی (تفکر) است یا بر ارزش ها و اولویت ها (احساس)؟
- قضاوت/درک: آیا ترجیح میدهیم قاطع و تحت کنترل باقی بمانیم (قضاوت) یا دوست داریم گزینههای خود را باز نگه داریم و خودانگیخته و انعطافپذیر بمانیم (درک)؟
مهم است که بدانیم ترجیحات طبیعی شناسایی شده توسط تیپ شخصیتی بر رفتارهای ما تأثیر می گذارد، اما آنها را دیکته نمی کند.
در واقع، کاملا برعکس است. هر چه بیشتر از تمایلات طبیعی خود در یک موقعیت خاص آگاه باشیم، قدرت بیشتری برای تغییر رفتار خود به شیوههایی داریم که به بهترین وجه در خدمت شرایط باشد.
بیشتر بخوانید: شخصیت چیست؟
موردی برای رشد: درونگرایی/برونگرایی و طوفان فکری شرکت
بیایید مثالی از چیزی را در نظر بگیریم که اکثر کارمندان در مقطعی ملزم به مشارکت در آن هستند (و با اتکای امروزی به ارتباطات مجازی پیچیده است): طوفان فکری تیم.
روشی که فرد تمایل دارد در یک طوفان فکری شرکت کند، به شدت تحت تأثیر ترجیح او برای برونگرایی یا درونگرایی است. به همین ترتیب، نمودار رشد آنها در این زمینه نیز باید بر اساس درک آنها از ترجیحات شخصیتی خود هدایت شود.
کسانی که درون گرایی را ترجیح می دهند، دوست دارند به مسائل فکر کنند تا آنها را درک کنند. آنها از افکار خود محافظت میکنند تا زمانی که (تقریبا) کامل شوند و اغلب دوست دارند در پسزمینه بمانند. در خط کاری که مستلزم طوفان فکری منظم است، تصور اینکه آنها ممکن است در یک نقطه ضعف جدی احساس کنند، آسان است، به خصوص اگر همکاران ایده های خلاقانه ای ارائه دهند و رئیس خود را تحت تاثیر قرار دهند در حالی که در تلاش برای تدوین افکار قابل اشتراک گذاری هستند.
بیشتر بخوانید: 8 نشانهای که درونگرایی شما رو اثبات میکنه
اگر درونگرایی را ترجیح می دهید، ممکن است متوجه نشوید که چرا دوست ندارید با دیگران طوفان فکری کنید. ممکن است فقط بدانید که این روند طاقت فرسا است و این عدم آگاهی ممکن است خفه کننده باشد. اما اگر میدانید که این ناراحتی تابعی از اولویتهای شخصیتی است، میتوانید تکنیکهایی را برای کار در اطراف بخشهای دشوارتر ایجاد کنید.
در نهایت، شما حتی می توانید آنچه را که ممکن است به عنوان یک نقطه ضعف تصور کنید، به یک نقطه قوت تبدیل کنید.
به عنوان مثال، می توانید مطمئن شوید که پیشینه دقیق تری در مورد موضوع بحث به دست می آورید تا بتوانید یادداشت ها/افکار فرموله شده تری داشته باشید. علاوه بر این، مرتباً به خود یادآوری کنید که در طوفان فکری، ایده لازم نیست قبل از پخش کامل باشد. اشکالی ندارد که ایده های خود را مطرح کنید، و در واقع، فرآیند اجازه دادن به دیگران در ارائه یک پیشنهاد ممکن است به شما این امکان را بدهد که آن را بسیار فراتر از آنچه می توانستید انجام دهید، بهبود بخشید.
از سوی دیگر، کسانی که برون گرایی را ترجیح می دهند، دوست دارند مسائل را برای درک آنها بیشتر صحبت کنند. آنها ارتباط گفتاری را بر ارتباطات نوشتاری ترجیح می دهند، افکار خود را آزادانه به اشتراک می گذارند و به راحتی می توانند خود را در پیش زمینه قرار دهند.
در نگاه اول، به نظر می رسد که همه اینها در یک طوفان فکری سودمند هستند. با این حال، بدخواهی را در نظر بگیرید که ممکن است در صورتی که همکارانتان شما را به عنوان دائماً «درباره آنها صحبت کنید» ایجاد شود. این حتی ممکن است در آینده دوباره شما را تحت فشار قرار دهد.
تصور کنید که مدیر جدید یک تیم هستید و باید بازخورد همه افراد یک گروه را دریافت کنید. ممکن است وسوسه شوید (به اشتباه) سکوت برخی از اعضای تیم را به این معنی که آنها هیچ ایده ای ندارند تفسیر کنید. به هر حال، وقتی ورودی ندارید، این کاری است که انجام می دهید، درست است؟
اما اگر برخی از افراد دیگر در اتاق (یا در تماس زوم) درونگرایی را ترجیح می دهند، احتمالاً ورودی ارزشمند تیم خود را از دست می دهید. اگر از تمایلات خود آگاه هستید.
در جایی که ممکن است به طور طبیعی تمایل به بیان افکار خود داشته باشید، می توانید خود را آموزش دهید که مکث کنید، گوش دهید و سؤال بپرسید. می توانید عمیق تر در بینش سایر اعضای تیم تحقیق کنید، روابط بهتری با همکاران ایجاد کنید و بینش های ارزشمندی به دست آورید.
تیپ شخصیتی به ما کمک می کند مسیری را برای رشد ترسیم کنیم.
در هر دو مورد، خودآگاهی از ترجیحات شخصیتی یک طرز فکر رشد را تسهیل می کند. اگر بتوانیم مکانهایی را که نیاز به رشد داریم مشخص کنیم، درک کنیم که ترجیحات شخصیتی طبیعی ما ممکن است ما را از کجا باز دارند، میتوانیم مسیر مؤثرتری برای پیشرفت ترسیم کنیم و سریعتر به جایی که میخواهیم برسیم.
بیشتر بخوانید: تست شخصیت و چرا باید درباره تیپ شخصیتی خود بیشتر بدانیم؟
دیدگاه خود را ثبت نمایید.