همه دوستی های ماندگار راز مشترکی دارند.
یک جفت کفش اندازه همه نیست!
راز یک دوستی طولانی مدت چیست؟ چیزهای زیادی وجود دارد که می توانید به آنها اشاره کنید. علایق مشترک، شخصیت های مشابه، تجربیات مشترک. اما یک چیز وجود دارد که هیچ دوستی طولانی مدت نمی تواند بدون آن باشد: مرزها.
درست مانند رابطه با یک شریک عاشقانه یا یکی از اعضای خانواده، مرزهای دوستی باعث احترام و همدلی متقابل می شود. برای اطلاعات بیشتر در مورد اینکه چگونه مرزها یک دوستی را سالم و پایدار نگه می دارند، ادامه مطلب را بخوانید.
مرزها چیست؟
وقتی در یک رابطه مرزی تعیین می کنید، به طرف مقابل بیان می کنید که چه چیزی از او نیاز دارید و چگونه باید با شما رفتار شود.
تعیین حد و مرز ممکن است مستلزم این باشد که به فرد بگوییم آیا عمل خاصی از او باعث ناراحتی شما می شود یا اینکه موضوع خاصی از مکالمه خارج از محدودیت است. همچنین ممکن است لازم باشد توضیح دهید که در شرایط خاصی دوست دارید با شما چگونه رفتار شود، مثلاً اگر کار واقعاً شلوغ است یا احساس خوبی ندارید.
یک مرز کاری را که شخص دیگری انجام خواهد داد کنترل نمی کند، اما به شما اطلاع می دهد که اگر مرز رعایت نشود، چه خواهید کرد.
به عنوان مثال، "لطفاً بعد از ساعت 9 شب با من تماس نگیرید" از نظر فنی یک مرز نیست بلکه یک درخواست است. "اگر بعد از ساعت 9 شب تماس بگیرید، پاسخ نمیدهم و زمانی که در دسترس باشم پاسخ دریافت خواهید کرد" یک مرز است. شما انتخاب می کنید که اگر مرز حفظ نشود، چگونه پاسخ دهید و بدانید که اگر به مرزهای افراد احترام نگذارید، ممکن است اجازه دسترسی مداوم به آنها را ندهند.
همچنین مهم است که خودتان به مرزهای طرف مقابل آگاه باشید و به آن احترام بگذارید. اگر کسی زحمت می کشد تا آنچه را که از شما در رابطه با رفتار شما با او یا نحوه صحبت با او نیاز دارد بیان کند، گوش کنید.
"مرزها بسیار مهم هستند!" «آنها چگونه به مردم اجازه میدهیم بدانند که برای برقراری ارتباط با آنها به چه چیزی نیاز داریم. به شما اجازه داده می شود که در رابطه با آنچه که در رابطه خود به آن نیاز دارید مرزبندی کنید و اگر به کسی اهمیت می دهید و به او احترام می گذارید، به مرزهایی که او برای شما تعیین می کند احترام می گذارید. که اگر به مرزهای کسی احترام نگذارید، ممکن است اجازه ندهند که در زندگی او بمانید.
مرزها در عمل
من چند ماه پیش با یکی از دوستانم ناهار می خوردم و در مورد آشنایی مشترکی که اخیراً هر دو (به طور جداگانه) با او گذرانده بودیم صحبت می کردیم. به دوستم گفتم چیزی را که در مورد این آشنایی گفته بود برای او تکرار کردهام، زیرا فکر میکردم حرفهای او خندهدار است و میدانستم که او از این شوخی قدردانی میکند. دوستم وقتی این را به او گفتم خندید و ادامه دادیم.
با این حال، بعد از ناهار، یک پیام از دوستم دریافت کردم. او به من گفت که واقعاً او را ناراحت کرده بود که بداند من چیزی را که او بدون اجازه او به شخص دیگری گفته بود تکرار کرده ام. او خیلی واضح از من خواست که این کار را در آینده انجام ندهم و همیشه قبل از گفتن هر چیزی که به دیگران گفته است، ابتدا از او بپرسم.
من وحشت کردم. من فوراً اشتباه خود را درک کردم و به او اطمینان دادم که دیگر این اتفاق نخواهد افتاد. من هم عذرخواهی کردم و به او گفتم که او لیاقت داشتن دوستی را دارد که بتواند به او اعتماد کند و من متوجه شدم که اعتماد او را نقض کرده ام.
این نمونه بارز این است که چگونه مرزها باید در یک دوستی کار کنند. دوست من (به هر حال، نزدیک به 15 سال) توانست به جای خودش صحبت کند و آنچه را که از من نیاز دارد به من بیان کند و من می توانستم اذعان کنم که چگونه به آن مرزها و اهمیت انجام آن در آینده متعهد بودم.
اگر این تبادل صورت نمی گرفت، مطمئناً این امر بر دوستی ما تأثیر می گذاشت. دوستم همچنان احساس میکرد که به او صدمه زدهام و من نمیدانستم چه اشتباهی انجام دادهام، بنابراین نمیتوانستم رفتارم را در آینده تنظیم کنم. صحبت کردن و تقویت آن مرزها بهترین کاری بود که او در این شرایط می توانست انجام دهد.
همه اینها برای گفتن، تعیین مرزها برای دوستی شما معجزه می کند. در نهایت، این به کلاه قدیمی تبدیل می شود. شما می آموزید که مرزهای دوستان شما کجاست و آنها نیز مرزهای شما را یاد می گیرند، رابطه شما می تواند با احترام و همدلی ادامه یابد.
وقتی به مرزها احترام نمی گذارند به نظر می رسد...
دوستم که برای جراحی برنامه ریزی کرده بود، چند هفته قبل از من پرسید می توانم بعد از جراحی او را از بیمارستان ببرم و من هم موافقت کردم. با این حال، چند روز قبل از عمل جراحی، مجبور شدم در مورد سلامتی خودم تصمیم سختی بگیرم، به این معنی که به دوستم بگویم ممکن است نتوانم او را ببرم. نمیخواستم متعهد به کمک به او باشم. من کاملاً مطمئن نبودم که در آن روز از پس آن برخواهم آمد، بنابراین او را در کمال میکشم.
از اینکه او را ناامید کردم احساس وحشتناکی می کردم، اما امیدوار بودم که دوستم، که مشکلات سلامتی مشابهی داشت، بفهمد که در این مدت باید از خودم مراقبت کنم. اما او این کار را نکرد.
در عوض، او دست به حمله زد.
او گفت که من خودخواه هستم، به من گفت که من آدم وحشتناکی هستم و گفت که هرگز من را نخواهد بخشید، حتی اگر عذرخواهی کردم و سعی کردم توضیح دهم که این تصمیم چقدر برایم سخت بوده است. او چندین بار با من تماس گرفت تا سرم فریاد بزند، تا جایی که من دیگر تماس هایش را جواب ندادم. بعد از آن رگباری از پیام های متنی سرکش آمد تا اینکه در نهایت مجبور شدم او را مسدود کنم.
اگر او به من می گفت که از من ناامید است، می فهمیدم، من کار را برای او سخت تر کرده بودم، زیرا هر دوی این چیزها درست بود. اما این واقعیت که هیچ توجهی به وضعیت من و احساس من وجود نداشت، کاملاً روشن کرد که این دوستی قرار نیست خیلی بیشتر ادامه یابد و اینطور هم نشد.
از او خواستم موقعیت من و آنچه را که در آن زمان به آن نیاز داشتم، بفهمد، حتی اگر او را ناراحت کند، او نتوانست. دانستن اینکه کسی نمی تواند به مرزهای شما احترام بگذارد، به خصوص زمانی که سلامتی در خطر است، ادامه دوستی با آن شخص را دشوار می کند.
بیشتر بخوانید: حمایت از دوستی که سرطان دارد.
چگونه به مرزهای دوستان خود احترام بگذارید و آنها را به شما احترام بگذارند.
اگر میخواهید دوستیهایتان پایدار بماند، به تعیین حد و مرز و احترام به مرزهای دیگران عادت کنید.
ساده ترین راه برای فهمیدن مرزهای دوستتان، پرسیدن سوال است. می توانید با اصول اولیه شروع کنید، مانند:
- "در حال حاضر چه چیزی از من نیاز داری؟"
- "چه کاری می تونم برای کمک به تو انجام دهم؟"
- "از من چه انتظاری داری؟"
اگر آنها قبلاً نیاز یا درخواست خاصی را مطرح کرده اند، می توانید سؤالاتی بپرسید تا مطمئن شوید که آنها می خواهند چه کاری انجام دهید. می توان گفت:
- «میخواهم مطمئن شوم که این را درست انجام میدهم. شما نیاز دارید…”
- "وقتی می گویید X، این همان چیزی است که می گویید؟..."
- "من قطعاً می خواهم از دوستی خود محافظت کنم، بنابراین اجازه دهید مطمئن شوم که درک کرده ام..."
هنگامی که با دوستان خود در مورد مرزهای خود صحبت می کنید، "گزاره های من" مفید هستند. می توان گفت:
- "وقتی X را انجام دادی، این احساسی در من ایجاد کرد."
- دفعه بعد که این اتفاق میافتد، ترجیح میدهم X را انجام دهید.»
- "X همان چیزی است که در حال حاضر به آن نیاز دارم، و من روی کمک شما حساب می کنم."
بیشتر بخوانید: چگونه خودافشایی بر روابط تأثیر می گذارد؟
بهترین راه برای ایجاد و حفظ مرزها چیست؟ "با آنها ارتباط برقرار کن!" «اگر احساس راحتی میکنید، ممکن است تصمیم بگیرید که برای مرزها دلیل بیاورید. در مثال قبلی، ممکن است به نظر برسد، "من زود به رختخواب می روم و به همین دلیل است که برای تماس در شب در دسترس نیستم." این می تواند به گیرنده کمک کند تا اهمیت مرز را بفهمد و به خاطر بسپارد، اما شما همچنین حق دارید آن اطلاعات را خصوصی نگه دارید.
دوستی های پایدار بر اساس احترام و اعتماد متقابل ساخته می شوند و ایجاد این احترام و اعتماد به تعیین و رعایت مرزها بستگی دارد.
بیشتر بخوانید: انواع دوستی و تعریف 4 نوع دوستی اصلی در زندگی هر یک از ما
یادداشتی از منوباز
وقتی صحبت از دوستی های پایدار می شود، مرزها کلیدی هستند. دانستن اینکه دوست شما به شما و نیازهای تان احترام می گذارد و شما به آنها احترام می گذارید، پایه و اساس رابطه ای را ایجاد می کند که می تواند پایدار باشد.
همیشه به روی راه هایی پذیرا باشید که می توانید دوستی خود را بهبود بخشید، اگر اتفاقی افتاد که احساس کردید مرزهای شما نادیده گرفته می شود، صحبت کنید، یک دوست واقعی می فهمد و می خواهد کمک کند.
دیدگاه خود را ثبت نمایید.